این ویدئو درباره سیستم آموزشیه. تاریخچهی مدرسه و سیستم آموزشی. یکی از چیزهایی که همه ما چند سالی باهاش سرو کار داشتیم یا داریم. یعنی امکان نداره با موضوعش از نزدیک آشنا نباشین و خیلی بعیده اگر آدم کنجکاوی باشین، که احتمالا هستین که دارین یوتیوب بیپلاس رو میبینین یا اینجارو میخونین، تا حالا فکر نکرده باشین بهش. به اینکه آیا این سیستم آموزشی واقعا خوبه همینطوری که هست یا باید عوض شه؟ این سیستمی که الان هست و کم و بیش همه جای دنیا سر و شکلش شبیه همه از کجا اومده؟ برای چی طراحی شده؟ بهترین سیستمیه که میتونیم داشته باشیم؟ اصلا کجای دنیا اول به فکرشون رسید همچین سیستمی درست کنن؟ چرا به همچین نیازی رسیدن؟ سیستمشون جواب نیازشون رو میداد یا نمیداد؟ اگه میداد نیازشون چقدر شبیه نیازهای امروز ما هست؟ ما قبلا دربارهی اینا یک کم صحبت کردیم، اینجا میخوایم تاریخی نگاه کنیم بهش. میریم ببینیم کجای دنیا اول این سیستم رو درست کردن؟
ویدیوی نظام آموزشی سیستمی برای تربیت شهروند حرفشنو رو توی کانال یوتیوب بیپلاس ببینین
چرا درباره تاریخچه مدرسه کنجکاویم؟
من چند ساله ذهنم به این موضوع مدرسه حساسه و بهش فکر میکنم. یه نقطه مهم تو این کنجکاویم هم دیدن این ویدئو بود شاید هشت یا ده سال پیش. سالها قبل از اینکه خودم یوتیوب داشته باشم. چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که همه جای دنیا یه حد زیادی از سیستم آموزشی شبیه همه. یعنی خیلی جاهای دنیا بچهها ۶-۷ سالگی تقریبا میرن یه جایی مثل مدرسه و توی یه چارچوبی که خیلی شبیه همه یه چیزایی یاد میگیرن که اونم سرفصلهاش خیلیاش شبیه همه. ولی این سیستم از کجا اومده اصلا؟ چی شد مدرسه به وجود امد؟
اولین دولتی که برنامهی آموزشی رایگان چید
۲۰۰ سال پیش در کشورهایی مثل فرانسه و انگلیس دولتها برنامهای برای آموزش همگانی نداشتن. کار پرهزینه و پردردسری بود فایدهی روشنی هم نداشت. واسه همین نه سیاستمداری بهش فکر میکرد نه هیچی و در نتیجه ساز و کار منسجمی هم برای آموزش شکل نگرفته بود و «سازمان مدرسه» وجود نداشت. فقط تو شهرهای بزرگ اروپا مدارسی متعلق به کلیساها وجود داشت.
اولین کسی که در اروپا تلاش کرد یه سیستم اموزشی درست کنه واسه بچهها فردریش کبیر، امپراطور پروس بود. تصمیم گرفت یه جایی درست کنه که دولت برنامهریزیش کنه، ادارهاش کنه و توش بچهها برن یه آموزش پایهای ببینن. پولش رو هم دولت بده و واسه مردم کلا مجانی باشه. ایده انقلابیای بود.
کجا گفتیم؟ امپراطوری پروس. کی؟ قرن ۱۸. پروس در قرن ۱۸ یک امپراطوری در شمال آلمان امروزی بود. برخی از ساختارهای دولت مدرن مثل سیستم حقوقی یا سیستم آموزش مدرن، اولین بار در امپراطوری پروس و در زمان حکومت فردریک کبیر شکل گرفت. خیلی امپراطور شاخی بود ایشون فردریک کبیر (فردریک دوم) از سال ۱۷۴۰ بهمدت ۴۸ سال در پروس حکومت کرد. علاقهمند به شعر و موسیقی بود و آرزو داشت روزی برلین تبدیل به پایتخت فرهنگی اروپا بشه. با همین هدف هم رفت سراغ پروژههایی مثل کتابخانه دولتی برلین (Berlin State Library) و سالن اپرای برلین که هنوز هم هستن و میشه رفت و دیدشون.
یک کار مهم دیگه این آقای فردریک، همین راه انداختن سیستم آموزشی بود واسه بچه های ۵ تا ۱۳ ساله. حالا چیزهایی که اون موقع یاد میگرفتن شبیه امروز نبود کامل. مثلا ریاضی درس اضافه بود که اگه میخواستی باید پول میدادی براش ولی کلیت قصه همین بود یه سیستمی با هزینه دولت برای بالا بردن سطح فرهنگ در جامعه.
سیستم آموزشی برای تربیت هدفمند شهروند
این آقای فردریک در ۱۷۸۶ مرد و امپراطوری پروس هم ضعیف شد بعدش و قدرت رقیب غربیشون، فرانسه هم بیشتر شد با ناپلئون. و در جنگهای ناپلئونی، پروس شکست سختی خورد در برابر فرانسه. یکی از نتایج این شکست این شد که گفتن آقا ما باید از این سیستم آموزشی که داریم استفاده کنیم. باهاش اون شهروندهایی رو تربیت کنیم که بتونن برنامهای رو که حکومت میخواد پیش ببرن. یعنی هم راستا باشه با حکومت و در جهت توسعه کشور.
مثل خیلی چیزهای دیگه البته که در المان یا پروس اون زمان میبینیم پشت این ایده آموزش اجباری دولتی هم افکار فیلسوفان بود. مثلا مارتین لوتر که عملا بنیان گذار شاخه پروتستان مسیحیت شد در قرن ۱۶. لوتر عملا کسی بود که جا انداخت ما باید همه رو بفرستیم مدرسه در سن پایین، بعد هم دولت باید اون نگاهش به دنیا رو از بچگی تو مغز شهروندان بکاره و ترویج کنه.
فیشته پدر ملیگرایی آلمان
از لوتر تا فیلسوفان قرن ۱۸ مثل Johann Fichte که ایشون هم فیلسوف مهمیه از پدران ملی گرایی آلمانیه و مخصوصا بعد از شکست در برابر ناپلئون ایشون میگفت که ما سیستم اموزشی رو باید اصلاح کنیم تا جامعهی قویتر و بهتری بسازیم. یعنی باید به بچهها چی یاد بدیم تو مدرسه؟ مسئولیت پذیری، اطاعت و وظیفه شناسی.
اصلا محتوای آموزشی که شکل گرفت تاکیدش روی سه چیز بود: ملی گرایی، توسعه تکنولوژی و آموزش علوم طبیعی. این اقای فیشته متفکر مهمی شد بعدها اسمش در قرن بیستم و با اوج گرفتن نازیسم هم در المان زیاد شنیده شد. اما همون موقع هم ادم مهمی بود به عنوان استاد دانشگاه برلین جایگاه علمی معتبری داشت. بین سیاستمداران پروسی هم طرفدارهای زیادی پیدا کرد.
جامعه باید حرف ما رو گوش کنه
دقت کنیم چه اتفاقی داره می افته دیگه. ایدهای که داره میاد اینه که ما به عنوان دولت و حکومت یه ایدههایی داریم. میخوایم بزرگ بشیم، پیشرفت کنیم، توسعه یافته بشیم و هرچی. برای این کار ابزاری میخوایم. یکی از این ابزار هم جامعهایه که بازوی پیش برنده ما باشه. در راه هدف ما بجنگه، حرفمون رو گوش کنه، اطلاعت کنه و اینها رو باید اینطوری بار بیاریم. برای همین باید با خرج خودمون جامعه رو اینطوری تربیت کنیم. همه رو باید اجبار کنیم برن مدرسه و اونجا تبدیلشون میکنیم به اون شهروندانی که میخوایم بشن، اون شهروندانی که لازم داریم.
خلاصه در پروس مدل اموزشی جدید رو پیاده کردن و مخصوصا در طول قرن نوزده یعنی سالهای ۱۸۰۰ گسترشش هم دادن و به واسطه اصلاحات آموزشی، حکومت پروس قدرت بیشتری گرفت. تا جایی که پروسیها در سال ۱۸۷۰ ارتش فرانسه رو شکست دادند و باعث فروپاشی امپراطوری ناپلئون سوم شدن.
موفقیت سیستم آموزشی متمرکز
پیروزی پروسیها و پیشرفتشون، کارایی سیستم آموزش متمرکز رو اثبات کرد. اهمیت آموزش برای سیاستمداران کشورهای دیگه روشن شد. بقیه کشورها هم به فکر ایجاد سیستم آموزشی متمرکز افتادن، سیستمی شبیه به چیزی که در پروس شکل گرفته بود.
توسعهی سیستم آموزشی در جهان
این اون دوره ایه که دیگه بقیه هم از این طرف اون طرف دنیا اگه میخواستن ببینن چه باید بکنن میرفتن پروس. سیستم آموزشی اونها رو مطالعه میکردن. از جمله کسانی که این کار رو کرد امریکاییای بود به نام Horace Mannکه الان معروفه به پدر سیستم آموزشی آمریکا. ایشون در سال ۱۸۴۳ از آمریکا سفر کرد به پروس. قرار بود در این سفر با سیستم آموزش پروسی و عملکردش از نزدیک آشنا بشه. این سفر آغازگر توسعه سیستم آموزش پروسی در آمریکا و بعدا در جهان شد.
هورسمن بعدا وارد کنگره آمریکا شد و برای توسعه آموزش همگانی به سبک پروسی در آمریکا خیلی کار کرد و در نتیجهی فعالیتهای ایشون بود که سال ۱۹۱۰ بیشتر از ۷۰ درصد از کودکان آمریکایی در مدارسی به سبک مدارس پروسی درس میخوندن. وقتی توی آمریکا پروژهی موفقی شد دیگه کم کم بقیه جاهای دنیا هم همین مدل رو شروع کردن پیاده کنن.
انقلاب صنعتی
این مدل آموزش پروسی مدل موفقی هم بود. در دوران صنعتی شدن هم توسعه پیدا کرد و اساسش هم بر اساس مدل کارخونه طراحی شد. یادمون باشه داریم درباره قرن نوزده حرف میزنیم. اولش مدرسه فقط تو شهرهای بزرگ بود. بعد گفتن بیایم یه مدل واحد کارخونهای بسازیم همه جا همینطوری و هم.ن مدلی درست کنیم. هدف چیه؟ اینکه در کل کشور ادمهایی تربیت کنن که بتونن بخونن، بنویسن، ریاضی بدونن، کمی عوم طبیعی بدونن و پی حرف برن. از سلسه مراتب قدرت حرف شنوی داشته باشن. کاری رو که بهشون میگی بکنن. و واقعا هم خیلی خوب جواب داد این مدل اما برای اون دنیا برای مشکلات اون روز و نیازهای اون زمان. تمام قصه همینه.
اون مدل دیگه امروز جواب نیست
دنیای امروز ما با دنیای اون روز یه سری فرقهایی داره که باعث میشه اون مدل دیگه مدل ایدهآلی نباشه. چند تا از فرقهاش رو بیاین بهش فکر کنیم. تمام مدت حواسمون هم به این باشه که سیستم اموزشی واسه چی درست شد؟ برای این بود که ما رو آماده کنه برای آینده. امروز اگه با این دید نگاه کنیم چطوری باید برای آینده اماده شیم. چی لازم داریم؟ اطلاعات؟ حرف شنوی؟ جدول ضرب؟
به این فکر کنیم. در زمانی که سیستم آموزش پروسی شکل گرفت اطلاعات در دسترس همه نبود. اطلاعات میخواستی یا باید میرفتی سراغ معلم یا سراغ کتاب. قرن نوزده که هیچ همین ۳۰ سال پیش که ما مدرسه میرفتیم هم همین بود. من یه معلم زبان داشتم ugly رو تلفظ میکرد یوگلی. من هم واقعا هیچ راه دیگهای نداشتم که بفهمم این یوگلی نیست. خب در دنیای قدیم اگه بود من همینطوری یوگلی یوگلی بزرگ میشدم دیگه. اما دنیایی که توش اینهمه اطلاعات هست، فراوانی اطلاعات هست، دنیای متفاوتیه.
به اشتباه کردن فکر کنیم
یا به اشتباه کردن فکر کنیم. من خیلی این یکی ذهنم رو درگیر میکنه. اینکه ما اینقدر از اشتباه کردن میترسیم. نگران اشتباه کردنیم. هم خودمون نگرانشیم هم به همدیگه فضای اشتباه کردن نمیدیم.
این ریشهاش یه خرده شاید تو همین سیستم مدرسه باشه. چون همانطور که قبلتر گفتیم یکی از ویژگیهای مدارس پروسی امتحان استاندارد بود. امتحان که میگرن، سوال میکنن، شما جواب میدی. اگه جواب درست بدی نمره میگیری. اشتباه کنی نمرهات کم میشه. اما در این «روش ارزیابی» دانش آموزان برخورد درست با اشتباه رو یاد نمیگرفتن. اشتباه کردن در امتحان باعث کاهش نمره هر دانشآموز میشد اما امروز میدونیم اشتباه کردن و یادگیری از اشتباه بخشی از فرآیند حل مسئله است.
امتحان استاندارد چیه؟
یا مثلا به امتحان استاندارد فکر کنین. یه سوالی میگذارن جلوت که جوابش مشخصه و وظیفه تو نوشتن و دونستن اون جوابه. یعنی باید جواب معلوم رو از قبل بدونی که توش خوب باشی. یعنی مدرسه تو رو اماده میکنه واسه مواجهه با سوالهایی که جوابشون از پیش معلومه. اما در زندگی واقعی ما با پرسشهایی مواجهیم که هیچ کس جواب دقیقش رو نمیدونه. در چنین مواقعی مهارت تولید چند پاسخ محتمل به یک سوال برای حل مسئله ضروری تره. یعنی شما باید بتونی واگرا فکر کنی. مهارتی که بهش توانایی تفکر واگرا یا Divergent Thinking میگن. این که ذهن انسان بتونه چند سناریو برای حل مسئله تولید کنن. حالا اگر بفهمیم امتحان استاندارد توان ما رو برای تفکر واگرا کم میکنه چی؟ این اون وقت نشون نمیده که این مدل مدل پروسی که برای عصر صنعتی مناسب بود برای امروز ایدهال نیست؟
کن رابینسون، منتقد سیستم آموزشی
خیلی سوال واردیه به نظرم و هستن کسانی که خیلی قوی ادعا میکنن اینطوریه. ما درباره این موضوع از قول ست گودین تو ویدئوی در مدرسه چی یاد میگیریم؟ حرف زدیم یه مقدار مختصرتر البته.
آقای کن رابینسون Ken Robinson چند تدتاک و ویدیو درباره همین موضوع در یوتیوب داره. ایشون از منتقدین سیستم آموزش معاصر بود. اعتقاد داشت الگو برداری از کارخانه برای سیستم آموزش مشکلاتی رو در نهایت به وجود میاره.
ویژگی کارخانه این بود که برای تولید انبوه نیاز به مواد خام با ویژگیهایی یکسانی داشت. تنها در این شرایط میشد فرآیندی مشترک برای تولید انبوه طراحی کرد. پیش فرض طراحان سیستم آموزش پروسی این بود که همهی بچهها دارای استعدادهای مشترکی هستنن.
دقت کنیم این سیستم وقتی طراحی شده که هنوز داروین به دنیا نیامده بود و کسی ایدهای از فرگشت نداشت. اون وقت این اقای رابینسون از اونهایی بود که میگفت این استانداردسازی که خیلی به درد ما خورده در قرن ۱۹ و ۲۰ الان برای مهارتهای خلاقیت و حل مساله که نیاز حامعه امروز و آیندهی ما هست خوب که نیست هیچ تضعیف هم میکنه این مهارتهارو. حرفهای جالبی میزنه خیلی هم خوب حرف میزنه پیشتهاد میکنم ببینین مثلا این ويديو یا سخرانی های تدش رو.
سیستم در حال تغییره
فقط هم همین آدمهای شبیه به آقای رابینسون نیستن که از این حرفها میزنن. در سطح سیاستگذارها هم در سالهای اخیر مشخصه ادمهای مهمی به همین نتیجهها رسیدن و برای همین سیستم در جاهای مختلف تغییرات زیادی کرده. و الان خیلی جاها میشنویم و میبینیم دارن درباره این تغییرات حرف میزنن و دارن عملا قدمهایی در جهت درست کردنش بر میدارن با حذف نمره و امتحان استاندارد مثلا. همین که دوباره این تغییرها هم خیلی شبیه همه در جاهای مختلف دنیا به نظر من یه خرده نشون میده که مشکل واقعیه و درست هم شناسایی شده. احتمالا یه خرده دیر ولی خب بالاخره همه جا دارن همین راه حلهارو پیاده میکنن. ما حواسمون باشه اگه این مشکل درست شناسایی شده بود ببینیم بقیه پیامدهاش چی بود؟ شاید خودمون بتونیم یه مقداری جلوی اون اشکالاتش رو بگیریم. به خاطر اینکه این هم باز یه مسئله دیگهست دیگه اگر نسل جدید بگیم تو مدرسه آماده نمیشه برای آینده و مسایل واقعیش وظیفه خونه و خانواده و پدر و مادرش یه خرده سنگینتر میشه. در حالی که امکان اونه یه خردهای کمتره. چون هردوشون به احتمال زیاد دارن کار میکنن. هر دو سر کارن، هر دو مشغولن برای همین در کنار پیشنهادهایی که تو تغییر سیستم اموزشی هست شاید یه تغییراتی تو زمینه های دیگه هم اثر مثبت بذاره و باعث پیشرفت اینده بشه. مثل اینکه زمان کار کم بشه. ما تو خلاصه کتاب آٰرمانشهری برای واقع گراها تو پادکست بی پلاس یادمونه گقتیم در اوایل انقلاب صنعتی بیکاری و بطالت در جامعه، تقبیح میشد. اما کم کم این دیدگاه تغییر کرد. یکی از کسانی که در تغییر این دیدگاه نقش داشت برتراند راسل بود. مقالهای به نام در ستایش بطالت در سال ۱۹۳۲ منتشر کرد. راسل این سوال رو مطرح میکنه که اگر هدف انقلاب صنعتی رفاه بیشتر زندگی انسانها بود و در نتیجه قرار بود زندگی راحتتر از گذشته بشه چرا با پیشرفت تکنولوژی و آسان شدن کارها زمان کاری کمتر نشد. از زمان فورد تا امروز هنوز هم ساعت کاری بدون تغییر باقی مونده. در حالی که کارها به کمک توسعه ارتباطات و تکنولوژی خیلی سریع تر از اون زمان انجام میشه.
تغییراتی مهمی بعد از انقلاب صنعتی در نحوه زندگی بشر ایجاد شد. رفاه بسیار بیشتر از گذشته شد. پزشکی پیشرفت های زیادی کرد و طول عمر زندگی ما بیشتر شد اما ساعت کاری بیتغییر موند و کم نشد.
پیشنهاد راسل سال ۱۹۳۲ این بود که سیستم اقتصادی ساعت کاری رو کم کنه.والدین اینطوری وقت بیشتری برای آموزش به فرزندانشان خواهند داشت. و اگر والدین وقت بیشتری برای آموزش به بچههای داشته باشن در نتیجه بچهها در خانواده بهتر میتونن مهارتهای لازم برای آینده رو به دست بیارن
تنوع فکر و ایده
آموزش دیدن از خانواده این خوبی رو هم داره که باعث تنوع فکری میتونه بشه چون همه فکرهاشون رو از یه سیستم مرکزی نمیگیرن. این راستش من رو خیلی به فکر فرو برد که اره این سیستم آموزش متمرکز استاندارد خیلی قدرت داره میده به دست دولت. همه جای دنیا. و اینطوری دولت خیلی زورش بیشتر از کسانیه که ایدهای مخالف دولت دارن. ما همیشه میگیم چه خوب که مثلا نهاد دولت در امریکا دست ضد واکسنها نیست. فکر کن مثلا آنتی وکسها سیاست گذار نیستن. ولی خب این روی سکه هم هست که مایی این رو میگیم که تو سیستم آموزشی برای دفاع از دولت و ایده و خوانش و تفسیر این نهاد از همه پدیدهها تربیت شدیم. یه خرده منو به فکر فرو برد راستش این قصه و حالا اگر به چیز جدیدی دربارهاش رسیدم و خوندم و دیدم برای شما هم میگم.
ولی راستش به این موضوع من چند ساله خیلی حساس شدم. اولش هم با دیدن یه ویديو که میگفت ایدههایی که بنیان نظام آموزشی ما رو گذاشتن مال یه دنیای دیگهان. مال عصر روشنگریان. از نظر فرهنگی فکری اونجان از نظر اقتصادی در دوران بعد از انقلاب صنعتی. و برای دنیای امروز مناسب نیستن و ما نیاز داریم سیستم آموزشی رو یه جور دیگه بهش فکر کنیم.
تو ویدئوی سیستم آموزشی و تربیت شهروند حرف شنو از این گفتیم که ایده مدرسه، که میگیم مال زمان انقلاب صنعتیه، دقیقا از کجا اومد با چه هدفی طراحی شد و چه نیازی رو میخواست جواب بده؟ جواب یه مقدار عمیقتر و گسترده تری هم بود از جوابی که من قبلا برای این سوال بلد بودم و کنجکاوی هم هست که حتما بیشتر ادامه خواهم داد در یوتیوب بیپلاس.
نویسنده: علی بندری